معنی موزی بن - جستجوی لغت در جدول جو

موزی بن

فرهنگ گویش مازندرانی

موصی به

آنچه مورد وصیت قرار گرفته، مالی که به موجب وصیت باید به مصرفی برسد

فرهنگ فارسی عمید

موزیسین

کسی که در موسیقی دارای تخصص است و حرفه ای به آن مشغول است

فرهنگ فارسی عمید

موزیگان

موزیکان، آلات و ادوات موزیک، (ناظم الاطباء)، و رجوع به موزیکان شود

لغت نامه دهخدا

موزیکان

موزیگان، آلات و ادوات موزیک، (ناظم الاطباء)، موزغان، موزقان، رجوع به موزغان و موزقان شود

لغت نامه دهخدا

موزی رج

(کُ)

دهی است از دهستان جلال ازرک بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 6 هزارگزی شمال ساری با 520 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل و کاری و راه آن مالرو است زیارتگاهی به نام درویش فخرالدین دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

موزیسین

(یَنْ)

موسیقیدان. استاد موسیقی. نوازنده. استاد موزیک. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موسیقی و موزیک شود

لغت نامه دهخدا

ماضی بن

(طِ)

دهی از دهستان ژاوه است که در بخش زراب شهرستان سنندج واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)

لغت نامه دهخدا

موی بین

(دَ یَ دَ / دِ)

که موی را ببیند، که چشمی تیزبین داشته باشد و موی را ببیند و تشخیص دهد، (از یادداشت مؤلف)، باریک بین، تیزبین، (از یادداشت مؤلف) :
سنانش از موی باریکی سترده
ز چشم موی بینان موی برده،
نظامی

لغت نامه دهخدا